من غــرورم را به راحتـــی به دست نیـــاوردم
کـه هر وقت دلـت خواست خـــردش کنی
غــــرور من اگر بشکـنــــد
با تـکــه هــایـش
شاهــــرگ زنــدگــی تــو را نیز خواهـــد زد
سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.
سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.
هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.
موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون.
سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این.
یه روزتمام احساسات باهم قرار گذاشتنتاباهم قایم باشک بازی کنن .دیوانگی چشم میذاره وبقیه میرن قام میشن
دیوانگی همه روپیدا میکنه جزعاشقی که پشت یه گل رز قایم شده
حسادت وخیانت یه خنچر میدن دسته دیوانگی
دیواتگی خنچروپرت میکنه سمت عاشقی
چشمای عاشقی کور میشه .دیوانگی ناراحت میشه
به عاشقی میگه هرکاری بگی انجام میدم
عاشقی میگه تااخرعمر بامن بمون
اینجری میشه که عاشقیودیوانگی باهم میمونن